مرکز آمار جمهوری اسلامی در گزارشی از وجود ۹۹۲ هزار و ۵۲۱ دانشآموز بازمانده از تحصیل در کشور خبر داد. این گزارش که بنا به تعریف مطابق میل سیاستهای کلان نظام تنظیم شده، تمامی کاسهکوزههای این مشکل را در سر مردم خرد میکند و بازماندن نزدیک به یک میلیون دانشآموز از تحصیل را به دلایلی چون «فقر، وارد شدن به بازار کار، مسائل فرهنگی همچون ممانعت خانوادهها از ادامه تحصیل دختران و بی انگیزگی به دلیل عدم تطابق آموزش مدارس با نیازهای واقعی جامعه» نسبت میدهد.
اما اگر همین گزارش مبنا قرار گرفته شود، ریز آمار بر اساس رده سنی کودکان به صورت زیر است:
الف: دوره ابتدایی (گروه سنی ۶ تا ۱۱ سال) - ۱۹۲ هزار و ۹۹۲ نفر بازمانده از تحصیل - ۲ درصد کل جمعیت رده
ب: دوره متوسطه اول (گروه سنی ۱۲ تا ۱۴ سال) - ۲۱۳ هزار و ۷۷۲ نفر بازمانده از تحصیل - ۵/۲۳ درصد کل جمعیت رده
ج: دوره متوسطه دوم (گروه سنی ۱۵ تا ۱۷ سال) - ۵۸۵ هزار و ۸۰۷ نفر بازمانده از تحصیل - ۱۶/۱۲ درصد کل جمعیت رده
اگر در نظر داشته باشیم که اولا آمار واقعی از محرومیت تحصیلی دانشآموزان احتمالا چندین برابر بیشتر از گزارش مرکز آمار است و ثانیا این آمار صرفا مربوط به سال جاری است؛ متوجه خواهیم شد که ظرف سالهای اخیر نظام آموزشی جمهوری اسلامی چگونه به صورت سیستماتیک به زندگی فردی و اجتماعی میلیونها شهروند، سطح علمی و آموزشی کشور، اقتصاد و فرهنگ عمومی آسیبهای جبرانناپذیری وارد ساخته است. این وضعیت زمانی هولناکتر میشود که متوجه میشویم حکومت در سالهای اخیر به طور کل بازسازی، نوسازی و گسترش زیرساختهای آموزشی کشور را رها کرده و تاثیرات فاجعهبار این موضوع در بلندمدت و در ابعادی غیرقابل تصور بروز پیدا خواهد کرد.